کد خبر : 9563
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۶:۱۹
124 views

اینجا هر قدمی برداری فرشته‌ای می‌خندد

اینجا هر قدمی برداری فرشته‌ای می‌خندد
خیلی هامان آنقدر درگیر زندگی خودمانیم که نمی‌دانیم خیلی از دانش آموزان خانواده‌های بی سرپرست و بدسرپرست، درگیر مشکلاتی‌اند که قواره آن از جسم کوچک‌شان بزرگ‌تر است؛ آری دبستان کیمیا، همان‌جایی است که فارغ از هیاهوی دنیا یک پله نزدیک‌تر به خدا، هر قدمی بردارید، فرشته‌ای می‌خندد!


به گزارش تیترشمال؛ مجتبی قربانی- به راه می‌افتم، از دفتر رسانه تا مدرسه‌ای که توصیفش را شنیده‌ام راه زیادی نیست؛ باورم نمی‌شود بیخ گوشمان چه اتفاقاتی هست که از آن بی‌خبریم.

این مدرسه نه در حاشیه شهر است و نه در نقاط دور افتاه، در دل  شهر ساری و در حوالی سه راه جویبار است؛ جایی که ۱۰ سالی است یک زوج همدل کمک‌های خیرانه خود را به سمت مدرسه‌ای برده‌اند که خودشان، زمینش را خریده‌اند، بنایش را ساخته‌اند و در همان مکان نیز با دو فرزندشان به نام‌های ابوالفضل و طهورا، زندگی می‌کنند!

۲۰۰ متری که وارد کوی امام حسین(ع) شدم در سمت چپم مدرسه‌ای آجرنما را دیدم که روی تابلویش نوشته بود: « پیش دبستانی و دبستان غیردولتی کیمیای علم»، در می‌زنم و خانمی در را به رویم باز می‌کند؛ سراغ خانم افتخارمنش مدیر مدرسه را می‌گیرم و مرا به سمت دفتر مدیر راهنمایی می‌کند.

وارد حیاط که شدم، زیاد بزرگ نبود، کف حیاط با چمن مصنوعی پوشیده شده بود و یک تاب و سرسره، ماشین شارژی و یک دوچرخه که روی دیوار قرار داشت، توجه‌ام را جلب کرد؛ از همین‌جا متوجه شدم که زنگ تفریح این مدرسه با زنگ تفریح خیلی از مدارس ابتدایی شهرم فرق دارد و دانش آموزان این مدرسه، زنگ تفریح‌شان شادتر از حداقل دوران دبستان ما است.

از حیاط که عبور کردم به یک درب چوبی بر خوردم که شیشه کوچکش شکسته بود؛ از در وارد می‌شویم، صدای بچه‌ها می‌آید و آموزگاری که مشغول تدریس است؛  وارد سالن کوچکی شدم که دو درب در سمت راست، یک درب در روبرو و سه درب در سمت چپ آن قرار داشت؛ اولین اتاق سمت راستا، روی آن نوشته بود نمازخانه، هر کلاس هم به نام شهیدی مزین شده بود؛ بر خلاف تصورم، این تمام فضای اداری و کلاس‌های درس این مدرسه کوچک اما با کار و اهداف بسیار بزرگ بود.

مدیر مدرسه به سمتم آمد، با رویی باز از ما استقبال کرد و ما را به آخرین اتاق سمت راست سالن برد و بعد از سلام و احوالپرسی از او خواستم که از این مدرسه و فعالیتش و مشکلاتی که دارد برایم بگوید.

او تا رسیدن چند خبرنگار دیگری که از آن‌ها دعوت کرده بودم تا به اینجا بیایند از مدرسه گفت، از همراهی همسرش، از مدرسه‌ای که تنها مدرسه نیست و بعد زنگ آخر ، تازه زنگ مهربانی آن شروع می‌شود!

او از آرزوهایش و اهدافش از راه اندازی و تاسیس این مدرسه گفت، از مدرسه‌ای که برای دانش آموزان بدسرپرست و بی سرپرست ساخته است و در طول سال تحصیلی جدا از آموزش، به معیشت و زندگی والدین این دانش آموزان نیز توجه می‌شود.

آری اینجا مدیر مدرسه، درس عشق به دیگران می‌آموزد، معلمانش عاشق‌اند، لبخند مهمان همیشگی دانش آموزان است و همه برای شادبودن کنار هم تلاش می‌کنند.


خانم افتخارمنش می‌گوید در سال ۱۳۸۳ زمانی که من و همسرم با هم آشنا شدیم تصمیم گرفتیم که زندگی مان را صرف کارهای فرهنگی کنیم و در سال ۱۳۸۴ یک موسسه فرهنگی قرآنی را تاسیس کردیم و از همان موقع، تیمی را تشکیل دادیم که به انجام کارهای خیریه در کنار موسسه قرآنی مشغول شدیم.

ما پس از ازدواج کلیه جهیزیه را به موسسات قرآنی بردیم و اکنون در طبقه فوقانی همین مدرسه یک زندگی بسیار ساده‌ای داریم که هر چهار نفر خانواده، در کار خیر شریک و همراه هستیم.

این روند تا سال ۱۳۸۹ ادامه داشت تا اینکه یک ساختمان ویلایی را جهت راه اندازی یک موسسه قرآنی خریداری کردیم که تصمیم گرفتیم با تخریب این ساختمان یک فضای آموزشی را جهت حمایت از دانش‌آموزان کم بضاعت و بی بضاعت راه اندازی کنیم.

از سال ۱۳۹۱ کار خود را رسما آغاز کردیم و هر دانش‌آموز یتیمی که به دبستان ما مراجعه می‌‌کرد به صورت رایگان ثبت نام می‌کردیم و تلاش می‌کردیم بهترین مشاور و حامی برای او باشیم.

کم کم دوستانم هم از راه می‌رسند و من به این فکر می‌کنم که ای کاش از این دست از آدم ها در شهر و کشورم، کم نبود، ای کاش شهر پر بود از این آدم‌ها، آدم هایی که سخاوت‌شان بسیار بزرگ تر از مشکلات است.

خیلی هامان آنقدر درگیر زندگی خودمانیم که نمی‌دانیم خیلی از دانش آموزان خانواده‌های بی سرپرست و بدسرپرست، چیزی از زندگی و بازی‌های شاد کودکانه درک نمی‌کنند و مثل آدم بزرگ‌ها درگیر مشکلاتی بی پایانی شده‌اند که قواره آن از جسم کوچک‌شان بزرگ‌تر است و روح لطیف‌شان در انبوه مشکلات و معضلات زندگی، متلاطم اما بیصدا، شب را به صبح و صبح را به شب می‌رساند.

دوستانم که از راه می‌رسند تصمیم می‌گیریم از کلاس‌ها دیدن کنیم، وارد یکی از این کلاس‌ها می‌شویم، معلم مشغول  آموزش بود و کلاس کوچکش، به اندازه انگشتان دست هم دانش آموز نداشت.

خانم افتخارمنش آرام به من می‌گوید: « آن دختر بچه کوچک که تل صورتی به سرش زده را می‌بینی، بتازگی پدرش فوت شده است، آن دیگری، پدرش متواری است،  آن یکی مستاجرند و وضع مالی خوبی ندارند، آن یکی هم بتازگی برای مادرش کاری پیدا کردیم تا بتواند از پس مخارج اولیه زندگی شان بر بیاید…

وارد کلاس دیگری می‌شویم، زنگ نقاشی بود و بچه‌ها سرشان گرم رنگ آمیزی؛ به نقاشی‌هایشان نگاه می‌کنم، یکی آمبولانس کشیده است با خود فکر می‌کنم شاید یکی از والدینش بیمار است، دیگری یک خانه کشیده است با خود می‌اندیشم شاید رویای این کودک یک خانه است؛ چشمم به دو دانش آموزی افتاد که با هم در یک دفتر نقاشی مشغول رنگ آمیزی یک قلب بودند، قلبی که این بار بنفش بود! شاید آن‌ها آرزوی مشترک‌شان، مهربانی است…

دلم نیامد از نقاشی‌هایشان، عکس نگیرم و در گزارشی که قرار بود بنگارمش، از آن استفاده نکنم؛ این بچه‌ها هر کدام‌شان، آرزویی دارند که هیچکدام‌شان، دور از اجابت نیست! کمی مهربانی می‌خواهد؛ آری، اینجا هر قدمی بردارید، فرشته‌ای می‌خندد!

ما به چشم دیدیم که  تیم آموزشی مدرسه، تمام تلاش خود را به کار می‌بندند تا همه دانش آموزان این مدرسه را تحت حمایت خود قرار دهند و از آسیب دیدن هر چه بیشتر این کودکان جلوگیری کنند.

خانم فرهادی یکی از معلمان این مدرسه به ما می‌گوید: سه سال در این مدرسه مشغول کارم و این مدرسه در حال صیانت از خانواده‌های دانش آموزان بی سرپرست و بدسرپرست است؛ این دانش آموزان دارای مشکلات معیشتی فراوانی هستند و ما هر کاری که از دستمان بربیاید برای حل مشکلات‌شان انجام می‌دهیم.

پس از بازدید از کلاس‌ها، رقیه افتخارمنش مدیر و موسس دبستان غیردولتی کیمیای علم در خصوص این مدرسه و فعالیت‌هایش، می‌گوید: از سال ۱۳۹۱ فعالیت آموزشی خودمان را در این مدرسه آغاز کردیم و از سال ۱۳۹۷ بنا به اقتضای جامعه و موقعیت اجتماعی زنان سرپرست خانوار در جامعه و در راستای حمایت از این قشر، طرح صیانت از خانواده با تلفیق تحصیل ویژه زنان سرپرست خانوار را طراحی و برنامه ریزی کردیم.

در این طرح قرار را بر این گذاشتیم که از فرزندران این مددجویان در دبستان خودمان حمایت کنیم و در بدو کار با دوره دوم دبستان شروع کردیم که از آنجا که مجتمع آموزشی نداشتیم در ادامه دانش‌آموزان پس از گذراندن پایه ششم از ما فاصله می‌گرفتند و نمی‌توانستیم آنان را حمایت کنیم.

بر همین اساس، شروع به پذیرش دانش‌آموزان دوره پیش دبستانی کردیم و با این هدف که این دانش‌آموزان خانواده‌های بدسرپرست و کم بضاعت بتوانند در جامعه، حرفی برای گفتن داشته باشند و توانمندی مهارتی پیدا کنند کار خود را آغاز و اکنون نیز در حال فعالیت هستیم.

وی افزود: متاسفانه در سال آموزشی جدید، با توجه به شرایط اقتصادی کنونی، از حمایت خیرین کاسته شده است و این امر موجب شد تا در سال جاری از جذب دانش‌آموزان جدید، منصرف شویم و فعالیت و حمایت خود را با دانش‌اموزان سال گذشته، پیش ببریم.

تیم ما این توانمندی را دارد که با حمایت مسئولان و خیرین، بتوانند این طرح را به صورت مجتمع از  پیش دبستانی تا دانشگاه در استان مازندران به عنوان نخستین طرح کشوری، اجرا کنند.

موسس دبستان غیردولتی کیمیای علم، خاطرنشان کرد: در حال حاضر دبستان ما دارای چهار کلاس شامل پیش دبستانی، اول، دوم و ششم ابتدایی مجموعا با ۲۵ دانش آموز و ۵ نیروی آموزشی و اداری است.

در کنار فعالیت‌های اموزشی، ما در سالیان گذشته برای بچه‌ها غذای گرم تهیه می‌کردیم، کاری که امسال به دلیل شرایط اقتصادی نتوانستیم انجام دهیم.

در ادوار گذشته و حتی سال جاری، ما به طور مستمر بازدید از منازل دانش‌آموزان را داریم که در این نشست صمیمی با اولیا، ضمن خدمات مشاوره‌ای، مشکلات آنان احصا و در حد توان با تسهیل‌گری در امورات به رفع مشکل آنان کمک می‌کنیم.

این مدیر دلسوز به چند نمونه از اقدامات صورت گرفته در رفع چالش‌های خانواده دانش‌آموزان اشاره کرد و گفت: در بازدید از خانواده یکی از دانش‌آموزان که مشکل معیشتی داشتند، زن سرپرست خانوار مهارت گلدوزی داشت که ما با مهیا کردن و در اختیار گذاشتن ابزار و امکانات لازم با ایجاد اشتغال به کاهش مشکلات آنان کمک کردیم.

توزیع بسته‌های معیشتی، حمایتی، پوشاک و لوازم تحریر نیز در حد توان موجود در اختیار خانواده‌های دانش‌آموزان قرار می‌دهیم؛ هر چند این بسته‌ها در سالیان گذشته به صورت ماهانه توزیع می‌شد اما امسال با محدودیت‌هایی مواجه شده ایم که نیازمند مشارکت خیران هستیم.

افتخارمنش ادامه داد: در بازدید از منازل دانش‌آموزان متوجه شدیم که با فقدان برخی از لوازم ضروری زندگی مواجه هستند که در حد توان، لوازم مورد نیاز خریداری و در اختیار آنان قرار دادیم.

ما با رایزنی با مدارس دیگر تلاش کردیم تا با توجه به مشکلات معیشتی عدیده خانوارها، در ادامه روند تحصیلی دانش‌آموزان نیز آنان را به مدارس دیگر معرفی و حمایت کنیم و یا اینکه دانش آموزانی را که ترک تحصیل کرده بودند به فضای آموزشی برگردانیم.

ما در بازدید از خانواده‌های دانش‌آموزان متوجه شدیم که یکی از خانواده‌ها در چادر زندگی می‌کنند و در فضای پشت دبستان یک سوییتی را ساختیم و این خانواده به مدت ۷ سال در این سوییت زندگی کردند؛ که در ادامه با مشارکت گروه‌های جهادی یک ساختمانی را احداث کردیم که اکنون آن‌ها در این ساختمان در حال زندگی هستند.

طی این سال‌ها ما دو خانواده دیگر دانش‌آموزان را نیز در دل این دبستان اسکان دادیم که برای این امر مجبور شدیم یکی از کلاس‌های درسمان و اتاق خواب دخترم را به سوییت تبدیل کنیم تا این دانش‌آموزان یتیم به همراه مادرشان که  استطاعت مالی نداشتند حداقل مشکل سرپناه نداشته باشند.

وی تصریح کرد: متاسفانه در حال حاضر هزینه‌های جاری دبستان به شدت افزایش یافته است و تامین این هزینه سنگین برای ما دشوار است و امید به آن بستیم که با مشارکت خیرین و حمایت مسئولان بتوانیم خدمات جانبی خوبی را در اختیار این دانش آموزان قرار دهیم.

سرانه هر دانش‌اموز در دبستان ما بالغ بر ۶ میلیون تومان است  که به جز چند دانش‌آموز عادی مابقی دانش‌آموزان به صورت رایگان در این دبستان تحصیل می‌کنند.

درآمد حاصل از ثبت نام دانش‌آموزان عادی دبستان تنها کفاف پرداخت حقوق چهارماه از پرسنل مدرسه را می‌دهد و این در حالی است که سایر هزینه‌های جانبی آموزشی نیز در جای خودش هزینه بر است.

ما برای تامین هزینه‌ آموزشی دبستان، ناچار شدیم یک باب مغازه جنب دبستان را بفروشیم و طی این ۱۰ سال تاکنون حتی یک ریال حقوق دریافت نکردم.

افتخارمنش می‌گوید: متاسفانه چند تن از مدیرانی که از نزدیک از این دبستان دیدن کردند به قول و وعده‌هایشان عمل نکردند؛ تنها چند عکس یادگاری گرفتند و دیگر پشت سرشان را نگاه نکرده‌اند.

وی در پایان گفت: من از خیرین انتظار ندارم که ندیده از این دانش‌آموزان حمایت کنند بلکه از آن‌ها دعوت می‌کنیم از مدرسه بازدید کنند و از نزدیک در جریان برنامه‌ها و فعالیت‌های ما قرار بگیرند و سپس کمک‌های مومنانه و خیرانه خود را داشته باشند.

خیرین و نیکوکارانی که تمایل به مساعدت و حمایت از دانش‌آموزان این دبستان را دارند می‌توانند کمک‌های خیرانه خود را به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۹۱۰۶۲۸ به نام دبستان دخترانه کیمیای علم واریز کنند.

کلام پایانی

اینجا به وضوح می‌توانید مهربانی را از نزدیک ببینید؛ همه برای شادی هم تلاش می‌کنند؛ یک دلی، تنها بخش کوچکی از این مدرسه محقر اما خاص است؛ با خودم فکر می‌کنم چرا پای خیرین آنگونه که باید به این مدرسه باز نشده است!

واقعا دلمان گرفت. دلمان گرفت برای ندیده شدن این بچه‌ها از سوی خیرین و مسئولان؛ دلمان گرفت از این همه کاستی در بیخ گوش‌مان، همین حوالی  است و ما بی خبر، شرمنده شدیم از شکم‌های سیرمان، در حالی‌که همین نزدیکی، هستند کودکانی که گرسنه سر به بالین می‌گذارند.

دانش آموزان دختر ابتدایی این مدرسه در سر کلاس درس حاضرند اما کیف و کفش کهنه برخی از آن‌ها چشم را آزارده خاطر می‌کند؛ هر چند مدیر این مدرسه با کمک برخی خیرین در شروع سال تحصیلی برای تعدادی از دانش آموزان نوشت افزار تهیه کرد و حتی در سال گذشته غذای گرم برای آنان تهیه می‌کرد اما هم اکنون نمی‌تواند به تعداد زیادی دانش آموز کمک کند و از خیران می‌خواهد که به این امر روی بیاورند.

آنچه مشخص است می‌بایست فرهنگ حمایت دانش آموزان کم بضاعت در راستای اهداف مسئولیت‌های اجتماعی در جامعه نهادینه شود؛ هرچند هر ساله همزمان با بازگشایی مدارس کمک به دانش آموزان نیازمند صورت می‌گیرد اما این کمک‌ها مقطعی است و کفاف نیازهای سال تحصیلی این دانش آموزان را نمی‌دهد.

واقعیت این است که فرزندان دیگری، درست مانند فرزندان ما و با همان آرزوها و رویاها وجود دارند که تنگدستی پدر و مادرهایشان اجازه نمی‌دهد رفتن به مدرسه را با خوشحالی آغاز و یا تمام کنند؛ این دانش‌آموزان مشکلات‌شان به مدرسه ختم نمی‌شود و در بیرون از مدرسه و حتی در امن ترین جای ممکن یعنی خانه‌هایشان نیز با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند.

از مدیر و معلمان دبستان کیمیا خداحافظی می‌کنم و از درب دبستان خارج می‌شوم؛ نگاهی به پشت سرم می‌کنم و می‌بینم همسر خانم مدیر در حال بالا رفتن از پله‌ها است تا سینی چای پذیرایی از ما را به خانه ببرد!

زنگ مدرسه به صدا در می‌آید و دانه دانه بچه‌ها از مدرسه بیرون می‌آیند؛ یکی از بچه‌ها پشت ترک موتوری می‌نشیند تا به خانه برود؛ با خودم می‌گویم حتما در این هوای سرد پاییزی تا خانه تمام گونه‌هایش سرخ خواهد شد…

در پایان این سفر یک‌روزه  و در راه بازگشت این جمله از ذهنم عبور می‌کرد که مگر چه‌قدر شادکردن این بچه‌ها هزینه و همت می‌خواهد که در شهر من نیست! چه راحت می‌شود دل این بچه‌ها را شاد کرد؛ چه ساده می‌گذریم، چه ساده نمی‌بینیم، چه ساده می‌خوریم، می‌پوشیم، خرج می‌کنیم، نمی‌دانیم گوشه شهرمان چه خبر است؟!

بی شک همت و توان مسئولان، خیران، نهادهای ذیربط نظیر آموزش‌وپرورش، کمیته امداد، بنیاد مسکن، نوسازی و تجهیزات مدراس، بهزیستی، بسیج سازندگی، ارگان‌های دولتی و حتی آحاد مردم خیلی بیشتر از آرزوی این بچه‌ها است!

باور کنید مهربانی، عشق و دست گیری از این کودکان، کیمیا نیست! آری؛ «کیمیا» مهربانی می‌خواهد…

منبع: بلاغ مازندرانانتهای پیام/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.